۱۳۹۱ دی ۱۶, شنبه

نابغه های پلید

سالها گذشت و من بالا بلندهای زیادی را طی کردم تا دوباره مجله علمی خریدم. یک سال مشترک Nature شدم و دوستش نداشتم. نیچر البته مجله ای هست که همه ی محققان و دانشگاهیان آرزو دارند مقاله شان را چاپ کند اما برای من به عنوان یک مجله، خواندنی نبود. مقاله هایش بیش از حد تخصصی هستند و پراکنده. چیزی نیست که بتوانی سر شب روی مبل روبروی تلویزیون یا آخر شب روی تخت یا دست بگیری و بخوانی اش. اما Scientific American دقیقا چنین مجله ای است.  بر خلاف نیچر که هفته نامه است ماهی یک بار چاپ می شود و از مقاله های سخت فهم و تخصصی بی بهره است! در عوض مرورهایی خوب بر تازه های علم و تکنولوژی دارد با زبانی همه فهم و گرافیک جذاب. بیخود نیست که بعد از ۱۶۷ سال هنوز چاپ می شود و طرفدار دارد. Scientific American Mind نیز یک دو ماه نامه است از همان موسسه انتشاراتی که از سال ۲۰۰۴ شروع به کار کرده است و عمدتا به مباحث روان شناسی و علوم اعصاب اختصاص دارد که با توجه به متمرکز بودنش بر مباحثی که موضوع این وبلاگ می باشند، به عنوان یک منبع خوب برای علاقمندان مباحث علوم شناختی می تواند مورد استفاده قرار بگیرد.
 آنچه در در ادامه می آید ترجمه ی یک مصاحبه از شماره نوامبر-دسامبر ۲۰۱۲ این مجله است.
پ.ن: این همه در ذم نیچر گفتم دور از انصاف است اگر نگویم که این Scientific American را همان موسسه انتشاراتی نیچر منتشر می کند. 

نمی دانم از داستان های کمیک دهه ی ۴۰ آمریکا شروع شده باشد یا حتی قبل ترش. اما در همه ی این داستان ها و در کارتون های روزگار کودکی ما و به طور خاص در کارتون های علمی-تخیلی خیلی از اوقات ضد شخصیت داستان یک نابغه بود که با استفاده از هوش و توانایی اش سیستم های پیچیده ای برای بهره کشی از آدم ها و رسیدن به قدرت طراحی کرده بود و معمولا هم به کمتر از تصاحب کل دنیا، با هر روش و وسیله ای، راضی نمی شد. دن آریلی  استاد اقتصاد رفتاری دانشگاه Duke اما بر نظری دیگر است. او اعتقاد دارد که مجرم های نابغه از سر برنامه ریزی پیچیده بر نقشه های شیطانی نیست که مجرم می شوند. مسیر زندگی این دسته از مجرم ها دقیقا به علتی مخالف به این سمت می رود: چون آنها می توانند همیشه توجیه هایی ظریف پیدا کنند که بتوانند از زیر بار مسئولیت اخلاقی و وجدانی کارهای بدی که انجام می دهند فرار کنند. از دن  درباره ی این مساله سوال هایی پرسیده ایم.


دن آریلی استادعلوم شناختی و اقتصاد دانشگاه دوک که تحقیقی درباره ی ریشه های صادق نبودن انجام داده است. او در این تحقیق از روابط دوگانه ی هوش و صداقت سخن گفته است.
سوال - ما عمدتاً خلاقیت و نبوغ را صفت های مثبتی در نظر می گیریم. چه شد که شما به این فکر افتادید که شاید قسمت سیاهی هم برای این این ویژگی ها بتوان متصور شد؟ 

دن - بگذارید در ابتدای کار از دو مدل که برای توصیف رفتارهای غیرصادقانه پیشنهاد شده اند صحبت کنم. مدل اول یک مدل اقتصادی است بر مبنای یک تحلیل سود-منفعتی. این طور که این مدل برای ما توضیح می دهد ما یک ارزیابی ریاضی از سودها و منفعت های اعمال خود انجام می دهیم و کاری را انجام می دهیم که منفعت بیشتری برای مان به همراه داشته باشد. این یک مدل پیشنهادی است که اقتصاددان ها به صورت کلاسیک آن را در کلاس های درس تدریس می کنند و بر مبنای آن نظریه می دهند و مقاله می نویسند و راهکار پیشنهاد می کنند. من و تیم تحقیقاتی ام البته مثال های تجربی کمی در تایید این مدل پیدا کردیم. فرض کنید که شما وارد یک مغازه می شوید. چقدر امکان دارد که تصمیم شما برای دزدیدن یک جنس از آن مغازه به این بستگی داشته باشد که دستگیر می شوید یا می توانید فرار کنید؟
آن چیزی که ما در نتایج تحقیقات مان پیدا کردیم این است که همه ی ما می توانیم به میزان کمی تقلب کنیم و هنوز خود را آدم هایی صادق و اخلاقی در نظر بگیریم. این به ما پیشنهاد می دهد که شاید نادرستی ما عمدتاً مربوط بشود به توانایی مان در توجیه کردن اشتباه ها. این که بتوانیم بگوییم «  نه این کار که کردم در واقع تقلب نبود». تقلب های حسابدارها را در نظر بگیرید. ابتدای کار معمولاً حسابدارها پیش خودشان می گویند که «قوانین آن قدر هم واضح نوشته نشده اند، آیا این کار که من می کنم واقعاً نادرست است؟» یا حتی به خودشان می گویند که « حالا این را می نویسم و در سه ماهه بعد درستش می کنم».
من با خودم فکر کردم که چه ذهن هایی هستند که می توانند بهتر از دیگران توجیه کنند؟ یک ذهن نابغه است که می تواند در لحظه تعاریف را برای خودش عوض کند تا دروغ نگفته باشد. افراد خلاق هستند که می توانند برای خودشان داستان های بهتری تعریف کنند. بهتر بخواهم بگویم قسمت هوش ربطی به این داستان ندارد. این خلاقیت درونی آدم هاست که می تواند همیشه راهی برایشان پیدا کند که خود را راضی کنند که کاری که دارند انجام می دهند قابل قبول است.

سوال - خب این که می گویید پذیرشش سخت است. آیا خلاق بودن یک شرط لازم و کافی برای نادرست بودن است یا ویژگی های شخصیتی دیگری هم باید در کنارش باشند تا فرد کار نادرست انجام دهد؟

دن -  خب راستش همه چیز آسان می شود اگر نادرستی را بیندازیم گردن افراد. اما واقعیت این است که شرایط و محیط نقش بزرگی در این قسمت بازی می کنند. شما معمولاً وقتی تقلب می کنید که قوانین نه تنها واضح نیستند بلکه منعطف هستند و با منافع شما تداخل دارند. شما اگر یک فرد خلاق را در یک آکادمی نظامی قرار دهید که قوانین هیچ انعطافی ندارند حتماً فرد صادقی خواهد بود، اما خیلی هزار راه وجود دارد که یک کارگزار مالی در وال استریت در سال ۲۰۰۷ بتواند دروغ بگوید و تقلب کند و برای خودش توجیه هم داشته باشد وقتی که بحث ۱۰ میلیون دلار سود شخصی در میان باشد.

سوال - معمولاً ما که از نابغه های پلید حرف می زنیم در ذهن مان نقشه و برنامه های پیچیده ای در نظر داریم که آدم ها به کمک آن دنبال تسخیر دنیا هستند. نابغه هایی مثل شخصیت های منفی داستان سوپرمن. آیا واقعیت هم همین شکلی است؟

دن - باید اینجا یک تفکیکی بین این که نادرستی از کجا شروع می شود و به کجا ختم می شود قائل شویم. من به دلیل زمینه ی تحقیقاتی ام با متقلب های زیادی مصاحبه کرده ام. من دوست داشتم با Madoff که حدود ۶۰ میلیارد دلار از طریق دستکاری اش در بازار بورس دزدی کرد مصاحبه کنم. البته او حاضر به مصاحبه با هیچ کس نشد. اما من با بسیاری از کسانی که او را از نزدیک می شناختند مصاحبه کردم. او مقدار زیادی از پول ها مردم را در طول زمان بلند کرد بدون این که به انتهای کار فکر کند. اگر من و شما می خواستیم در همین لحظه ۶۰ میلیارد دلار بدزدیم با این پول چه می کردیم؟ چه نقشه ای می کشیدیم؟ من که به فکر جزیره ای می بودم آرام و بی سر و صدا در کشوری با قوانین مالی آسان و دنبال راهی بودم که بدون دردسر بتوانم به آنجا فرار کنم. اما من واقعا شک دارم که او از روز اول به این فکر کرده باشد. او هم احتمالاً اول به خودش گفته است که فقط همین سه ماه را این طور می کنم و در سه ماهه بعد اعداد را بالا می کشم و بعد همین طور پایین و پایین تر رفته است. من خیال می کنم که نابغه های پلید همه مثل ما آدم های عادی هستند. شاید به علت خلاقیت شان کمی بهتر بازی کنند ولی عمده شان به سرازیری می روند که راه برگشتی ندارد.

سوال - شما چه شواهدی دارید در تایید این ادعای تان که آدم های خلاق گرایشی بیشتری به نادرستی دارند؟

دن -  ما در آزمایش اول مان با استفاده از آزمایش هایی استاندارد میزان خلاقیت آدم ها را بررسی کردیم و افرادی که  با توجه به این معیارها دارای خلاقیت بالاتری بودند عمدتا بیشتر در آزمون ریاضی دست به تقلب می زدند. بعد ما سعی کردیم که به طور موقت خلاقیت را در گروهی از آنها بالاتر ببریم (و راه های زیادی در اثبات عملی بودن این ادعا وجود دارد که نمی توانم در اینجا به بررسی آنها بپردازم). آنها که خلاقیت بالاتری کسب کرده بودند باز هم بیشتر تقلب کردند.

در قسمت بعد ما به یک کمپانی تبلیغاتی رفتیم و از کارمندان آنها سوالاتی پرسیدیم و انعطاف اخلاقی شان را در روابط شخصی، مالیات، رابطه با شرکت ها و از این قبیل ارزیابی کردیم. کسانی که در موقعیت هایی قرار داشتند که نیاز به خلاقیت بالاتری داشت عمدتا در پرسشنامه ها انعطاف اخلاقی بیشتری از خود نشان دادند.

 سوال - خب این خطرناک است. آیا راهی هست که بتوانیم از رفتن به این قسمت تاریک خلاقیت مان جلوگیری کنیم؟

دن - خب باز هم حقیقت این است که خلاقیت چیز مفیدی است و به کار ما می آید. پس ما نمی خواهیم و نمی توانیم از شر آن خلاص شویم. و از طرفی اگر شما افراد خلاق را در موقعیتی قرار دهید که قوانین انعطاف بیشتری دارند و منافع مشترکی هم در پیچیدن های اخلاقی وجود داشته باشد، کار سخت تر هم می شود.هر جا که توجیه کردن آسان باشد من خیلی نگران قوانین می شوم. قوانین اگر درست نوشته نشده باشند جای تفسیرها و توجیه هایی را باز می کنند.

سوال - به نظر شما جایی وجود دارد که دروغ گفتن مقبول باشد؟

دن -  طبعاً ناصادق بودن هایی هستند که لزوماً بد نیستند. دروغ های مصلحتی و مودب بودن های اجتماعی از ویژگی های زندگی بشری هستند. زندگی بدون دروغ گفتن خیلی سخت می شود و ما ناچاراً گاهی دروغ می گوییم و ناصادق می شویم.


پ.ن : این مطمئنا بهترین مصاحبه ای نیست که می توان از دن آریلی  گرفت. اما به نظرم برای آشنایی با این ایده کافی است. دن اخیراً کتابی منتشر کرده است به نام « حقیقت صادق در مورد ناصادق بودن: چکونه ما به همه و خودمان دروغ می گوییم». این شاید بتواند توضیح مفصل تری باشد برای کسی که علاقه ای دارد به ادامه ی این بحث. یک سخنرانی هم از دن در کنفرانس TED سال ۲۰۰۹ هست که از محبوب ترین سخنرانی های این کنفرانس است و بیش از یک میلیون و دویست هزار بار تا الان دیده شده است. در اینجا بیشتر از آزمایش هایش و شواهد تجربی برای ادعایش حرف می زند.

پ.ن : این قسمت از برنامه ی تلویزیونی Southpark هم بی ربط نیست به ادعای این مصاحبه.



۲ نظر:

  1. شاید بعنوان مثال:
    http://mashable.com/2013/01/07/mcafee-spying/

    پاسخحذف
  2. لایک به امین. دقیقاُ خودشه. مک آفی اینجا مجرمه یا قهرمان؟
    ژولین آسانژ و اون سربازی اطلاعات رو درز داده چی؟

    پاسخحذف