۱۳۹۲ تیر ۱۵, شنبه

از تاثیرپذیری

برای شروع خواهش می کنم سوال های زیر با پشت سر هم بخوانید و اگر ممکن است با صدای بلند جواب بدهید:

  1. کاغذ چه رنگی است؟
  2. لباس عروسی چه رنگی است؟
  3. برف چه رنگی است؟
  4. پوست تخم مرغ چه رنگی است؟
آسان بودند نه؟ حالا به پرسش زیر به سرعت جواب بدهید:
گاوها برای صبحانه چه می خورند؟

چرا کمپانی ها سالانه بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار خرج تبلیغات می کنند؟

***
اگر جواب شما هم مثل من «شیر» بوده است و بعد به سرعت به جواب احمقانه مان خندیده اید باید بگویم که همه مان قربانی بازی کثیفی شده ایم به نام تاثیرپذیری (Priming). ذهن مان ما را بازی داده است. گول ذهن مان را خورده ایم. در روان شناسی تاثیرپذیری را نوعی حافظه ی ضمنی می دانند. حافظه ای از یک تحریک که روی پاسخ های مان در آینده تاثیر دارد. 
John Bargh یک استاد روان شناسی اجتماعی در دانشگاه Yale است که تحقیقاتش را معطوف به پدیده ی تاثیرپذیری کرده است. (بعضی شاید دوست داشته باشند این پدیده را ناخودآگاه انسان بدانند. من دوست ندارم از این کلمه استفاده کنم. چون این کلمه مبهم است. خودآگاه چیست که ناخودآگاه چه باشد؟ آگاهی چیست اصلا؟)
در یک آزمایش اولیه، او داوطلب های شرکت کننده در آزمایشش را به دو دسته تقسیم کرد و از آنها یک آزمون جمله سازی گرفت. به گروه اول کلماتی از قبیل «پر رو»، «بی ادب»، «آزار دادن» و غیره داد و از ایشان خواست با این کلمات جمله بسازند. به گروه دوم کلماتی چون «ادب»، «نزاکت»، «صبر»، «بزرگواری» و غیره داد. در پایان آزمایش داوطلبان باید برای انجام مرحله ی بعد همراه آزمایشگر می رفتند. آزمون واقعی از اینجا شروع می شود. در میانه ی راه به اتاق آزمایش بعدی فرد آزمایشگر (که یک دانشجوی دکتراست) یکی از دوستانش را می بیند و شروع  به گفتگو با او می کند. این گفتگو طول می کشد و داوطلب معطل و سرپا مجبور است بایستد. می خواهیم ببینیم چقدر طول می کشد تا دواطلب به این بی ادبی آزمایشگر اعتراض کند. این زمان را اندازه می گیریم. گروه اول که تحت تاثیر غیرمستقیم کلماتی چون پر رویی و آزار دادن و غیره بودند بیش از ۵ دقیقه نمی توانند وضعیت را تحمل کنند و گروه دوم که با کلمات صبر و بزرگواری تاثیرپذیرفته بودند تا ۱۰ دقیقه و بیشتر صبر کنند. 
نتیجه ی مستقیم این آزمایش تاثیر غیرقابل باور کلماتی که می شنویم و به کار می بریم (که می شود به متون که می خوانیم و تصاویری که می بینیم و غیره هم تعمیمش داد) در شکل گیری رفتارهای مان است.در یک نسخه ی دیگر از این آزمایش داوطلبان یک گروه با کلماتی چون پیر، خسته، تنها، فلوریدا! و غیره آزمایش شده بودند و دسته ی دوم با کلماتی خنثی و عاری از بار معنایی القا کننده ی پیری. این بار سرعت راه رفتن دواطلبان و خارج شدن شان بعد از اتمام آزمون تا رسیدن به آسانسور اندازه گیری شد. قابل پیش بینی و البه باعث تعجب بود که داوطلبان گروه اول با سرعت کمتری (خسته تر/پیرتر) به سوی آسانسور حرکت می کردند. (فکر کنید اگر خواندن کلمه ی پیر/خسته باعث کند شدن رفتارتان بشود شنیدنش از کسی که عزیزتان است چقدر خسته و پیرتان می کند. مراقب کلماتی که استفاده می کنید باشید! معجزه ی کلمات را دست کم نگیرید).

مکانیزم عملکرد این تاثیرپذیری چیست؟ نمی دانیم. این قدر می دانیم که مغز ماشین محاسبه گری است که پاسخش در هر لحظه تنها به ورودی هایش بستگی ندارد. ماشین محاسبه گری است که پاسخش به حالت درونی اش (State) نیز بسته است و می دانیم که آنچه دیده ایم و شنیده ایم و خوانده ایم بر مغزمان تاثیر می گذارد. به صورت حافظه ی کوتاه مدت (افزایش فعالیت سلولهای عصبی) یا بلند مدت (تغییر ساختاری در نحوه ی اتصالات سلولهای عصبی). بیشتر هنوز نمی دانیم.

پ.ن: تبلیغات چی ها هم از این بازی که ذهن مان با ما می کند استفاده می کنند. باور ندارید؟ آزامایشی طراحی کنید و از یک گروه در برگه هایی با رنگ زرد بپرسید که بهترین سرویس خدمات تلفن همراه چیست و از گروه دوم همین سوال را در برگه ی سفید بپرسید. انتظار من این است که گروه اول به طور معناداری «ایرانسل» را بهتر معرفی کنند. امتحان کنید!

پ.ن ۲: این هم بی ربط نیست!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر